گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 70
شماره 79 - شهریور 1386







حق با ماست
توقیع مبارك حضرت صاحبالامر، ارواحنا له الفداء، به افتخار عثمان بن سعید عمري و فرزندش محمد بن عثمان خداوند شما دو
نفر [پدر و پسر] را به اطاعت و بندگی خویش موفق و بر دین خود ثابت قدم بدارد و در سایۀ رضاي ذات پاکش به شما سعادت دو
و مناظرة او با کسی که اظهار میداشته از حضرت امام « مختار » به شما خبر داده بود در مورد « میثمی » جهان عنایت فرماید. آنچه
حسن عسکري(ع) جانشینی جز جعفر بن علی [کذاب] باقی نمانده، و او هم تصدیق کرده است، به ما رسید. همچنین آنچه که شما
به میثمی در پاسخ مطالبی که به یاران شما گفته بود، نوشتید نزد ما روشن است و من از اینکه پس از بینایی و بصیرت دچار نابینایی
شوم و پس از هدایت، گمراه گردم و نیز از فتنهها و عدم قبولی اعمال، به خدا پناه میبرم، چه آنکه حق تعالی در قرآن کریم
فرموده است: آیا مردم خیال میکنند که اگر بگویند ایمان آوردهاند از آنها میگذرند و آنان را آزمایش نمیکنند. چگونه در فتنه
سقوط میکنند و در حیرت و سرگردانی به سر میبرند و پیوسته به چپ و راست در حرکتند؟! آیا از دین خود جدا افتادهاند؟ آیا از
روایات معتبر در این مورد بیاطلاع هستند یا آگاهند ولی آن را از یاد بردهاند؟ آیا نمیدانند که خداوند زمین را از حجت خالی
نمیگذارد، اعم از اینکه آن حجت ظاهر و آشکار در میان مردم باشد یا غایب از انظار؟ آیا این دستهاي که در وجود امام [پس از
حضرت عسکري(ع)] شک و تردید دارند، از برنامۀ منظم ائمۀ معصومین(ع) پس از پیامبرشان(ص) بیاطلاع هستند که چگونه یکی
پس از دیگري طبق برنامههاي تعیین شده به وظیفۀ خویش عمل کردند و نوبت به امام عسکري(ع) رسید که جانشین پدرانش بود و
به امر خداوند مردم را به سوي حق و راه مستقیم ولایت دعوت فرمود؟ او خورشیدي فروزان و ماهی درخشان بود که در آسمان
ولایت و امامت میدرخشید و آنگاه که ساعت مقرّر فرا رسید و مانند اجداد گرامیاش به سبب شهادت، به جوار رحمت حق
شتافت، مانند پدرانش بدون کم و زیاد به عهد خویش وفا نمود و وصیت خود را به وصی و جانشین خودش که به امر خداوند
باید تا روز موعود از نظرها پنهان باشد سپرد. البته که در مورد جانشین او مقدر الهی این چنین است که محلّ زندگی او باید
مخفی باشد و این براي ما فضیلتی است. و آن روزي که خداوند به ما اجازه دهد و منع خود را از ظهور ما بردارد، حق در زیباترین
لباسها و روشنترین نشانهها به مردم نشان داده شده، بر همگان آشکار خواهد شد و اساساً حقّ و حقیقت، خود معرّف خویش
خواهد بود. لکن چه باید کرد؟ اکنون باید در برابر قضا و قدر الهی و ارادة توانایش تسلیم و به انتظار توفیق از جانب ذات پاکش
بود. پس منکران و کسانی را که در شک و تردید هستند بخوانید تا دست از متابعت هوي و هوس بردارند و همان اصولی را که
پیروي میکردند، رعایت کنند و همان راه را دنبال نمایند. از آنچه از آنها پوشیده است درگذرند و از بحث و فحص در آن
خودداري کنند، که به گناه آلوده خواهند شد؛ اسرار الهی را فاش نکنند، که موجب پشیمانی آنان خواهد شد. و بدانند که حق با ما
و در راه دوستی ما است. هیچ کس جز ما این ادعا [یعنی دعوي امامت و جانشینی رسول اکرم(ص)] را ندارد؛ مگر دروغگویان و
صفحه 7 از 64
آنان که بر خداوند افترا بسته و گمراه خیانت پیشه هستند. بدین مختصر که از ماشنیدید قناعت کنید و از تفصیل و شرح آن
. درگذرید. ماهنامه موعود شماره 79 پینوشت ?: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 53 ، ص 190
ما منتظر طلوع خورشیدیم
شرقی وجه تمایزي جدي بود؛ « جریان رود زلال فرهنگ و تفکر » ، اسماعیل شفیعی سروستانی در گسترة جغرافیاي شرق بزرگ
و صورت و سیرت مردان مرد از قبیلۀ ایمان و « تفکر وحیانی و کتب آسمانی » همان که حقیقت ناب، خالص و پیراستۀ آن در
رستگاري قابل مشاهده بود. جریانی که به صورت یک هارمونی لطیف و چشمنواز رنگها، مظاهر خود را در تمامی حوزة فرهنگ
شرقی آشکار میساخت و خود را به تمامی به رخ غرب میکشید از گذشتههاي دور رویارویی شرق و غرب به عنوان دو کانون
مطرح بودهاند و از همان قرون ماضی، بسیاري از اندیشمندان سعی در کشف دلایل اصلی و بنیادین این رویارویی « قدرت » براي
را در زمرة دلایل « قدرت اوّل » آشکار و نهان داشتهاند. برخی مجموعۀ دلایل اقتصادي، سیاسی و حتی انگیزة حکّام براي دستیابی به
اصلی وجه تمایز این دو کانون فرض کردهاند در حالی که مردان اهل نظر و فرهیختگان اهل تفکر، وجوه اصلی تمایز را در
انسان و مأموریت انسان » و بالاخره تعاریف ارائه شده در این دو حوزه دربارة « نگرش کلّی دربارة عالم و آدم » ،« بنیادهاي فرهنگی »
جاري در این دو حوزه به خوبی قابل شناسایی و « جهانشناسی » و « جهانبینی » دانستهاند. همان که در حوزة « در عرصۀ هستی
در تمامی نقاط جغرافیاي خاکی شرق و غرب « نگرش، جهانبینی و تعاریف » ردیابی است. بیشک درجۀ خلوص و صافی این
یکسان نیست امّا، به طور کلی، در تمامی پهنۀ شرق، از شرق دریاي مدیترانه تا منتها الیه چین، درجات متفاوتی از این نگرش جاري
است که جملۀ جغرافیاي این بخش از زمین را در « نگاه به عالم و آدم » و قابل شناسایی است و وجود همین حد از اشتراك در
معرفی کرده است. در مجموعۀ فرهنگها و دستاورهاي معلمین شرق اعم از کنفسیوسیسم، بودائیسم، « شرق » موضوع و مفهوم
آموزههاي » زردشتیت و اسلام درجاتی از وجوه مشترك فرهنگ شرقی را میتوان یافت. همان که غرب از آنها با عبارت کلی
یاد میکند. مواریثی که به هیچ روي قابل مقایسه با ثروتهاي مادي و ذخایر زیرزمینی نیستند. طی دویست سال اخیر تلاش « شرق
. غرب، پیش از آنکه مصروف سلطه بر منابع خاکی و آبی شرق باشد، صرف موارد زیر شده است: 1. تصرف منابع فرهنگی؛ 2
مستحیل ساختن فرهنگ شرق در غرب؛ 3. سکولاریزه کردن آموزههاي فرهنگ شرقی؛ 4. ایجاد نوعی از خودبیگانگی در انسان
شرقی؛ 5. فاسد کردن ساکنان شرق. جریانی که به نحوي آسان و روان، غرب و سردمداران غربی را مسلط بر تمامی منابع و
ثروتها ساخته بیاینکه بجز انقلاب اسلامی ایران چندان واکنش و عکسالعملی جدي را در برابر غرب در پی داشته باشد. غرب،
در اثر غفلت شرق و معلمان شرقی، طیّ قرون متمادي و در پی جنگها، سیاستها و حیلهها مرحله به مرحله به بخشهاي زیادي از
امروزي را صرفنظر از برخی « ژاپن و چین » اهداف پنجگانۀ سابقالذکر دست یافته است. چنانکه، دیگر به سختی میتوان
به حساب آورد. به همان صورت که آلودگیهاي جاري « فرهنگ شرق » صورتهاي تاریخی و ابنیههاي کهن و قدیمی در حوزة
در شبهقارة هند و برخی کشورهاي به ظاهر مسلمان آنان را به رسم طفیلی، فقیر و لاغر و در کسوت دریوزهها بر درِ خانۀ غرب
کشانده است. در حقیقت این کشورها بینسبت با حقیقت شرق در جغرافیاي خاکی شرق زندگی میکنند. تلاش مشرقزمین براي
عرض اندام در برابر غرب، منحصر در جذب و جلب هرچه بیشتر عناصر تمدنی غرب (تکنولوژي، صورتهاي زندگی و مصرف
ي قدیمی و کهنه شده، آن هم براي جلب و جذب توریست و دلار بوده، ورنه، همه میدانند که « ابنیهها » کالاها) و بازسازي
نمایشهاي خندهدار، موسیقی و صنایع دستی و امثالهم در این بازار مکاره ره به دهی نمیبرد. غرب هم به تمام معنا میداند که:
متمایز میساخت نه صورت اشیاء و ابنیه بود و نه تفاخر مضحک اعراب به داشتن ثروت و نفت، نه سلاح « غرب » را از « شرق » آنچه
جریان رود » ، اتمی پاکستان و چین بود و نه بلنداي آسمانخراشها و برجهاي مالزي و امارات. در گسترة جغرافیاي شرق بزرگ
صفحه 8 از 64
« تفکر وحیانی و کتب آسمانی » شرقی وجه تمایزي جدي بود؛ همان که حقیقت ناب، خالص و پیراستۀ آن در « زلال فرهنگ و تفکر
و صورت و سیرت مردان مرد از قبیلۀ ایمان و رستگاري قابل مشاهده بود. جریانی که به صورت یک هارمونی لطیف و چشمنواز
رنگها، مظاهر خود را در تمامی حوزة فرهنگ شرقی آشکار میساخت و خود را به تمامی به رخ غرب میکشید. شرق بزرگ در
عصر ما و در میان نسلی که ما در میان آن زندگی میکنیم به یک سیبل، به مجموعهاي از دوایر تو در تو میماند. هر چه از نقطۀ
است دور شویم علیرغم گستردگی دوایر از درجه صافی و خلوص آن « تفکر وحیانی و دینی ناب » مرکزي که همان مرکز ثقل
به تفکر وحیانی و درجۀ « تعلق خاطر » کاسته شده است. به همین جهت است که میتوان هر یک از بخشهاي شرق را حسب میزان
در این دوایر تو در تو جاي داد و میزان دوري و نزدیکشان به شرق حقیقی و « نظر و عمل عموم مردم » این تفکر در « ظهور و بروز »
فرهنگ و » را رفیق و یار قرین در حوزة « ژاپن و چین » ، حقیقت غرب را اعلام کرد. شاید به همین دلیل است که در دایرة آخري
کاخ » مردان حاکم در « سیاسی اجتماعی » غربی و مفهوم آن مییابیم و مالزي، کره و اندونزي را تالی آن دو. موضعگیري « تمدن
در معادلات و معاملات با کشورهاي شرقی، بینسبت به جایگاه هر یک از این کشورها در دوایر « سفید، الیزه و باکینگهام
هر یک از این کشورها در حوزة فرهنگ و تمدن غربی متفاوت است. « فرهنگی و تمدنی » سابقالذکر نیست. چنانکه، میزان استحالۀ
قول آسمانی قرآن » خارج از هر گونه تعصب، براي هر انسان فرهیخته و منصفی، همۀ تعالیم وحیانی و خالصترین آن آموزهها در
و تعالیم نبی آخرین، حضرت محمّد مصطفی(ص) قابل شناسایی است. همان که واسپس رحلت آن نبی رحمت از طریق « کریم
سلسلۀ اوصیاي حضرتش منتقل شد تا آنگاه که در دستان با کفایت خاتم اوصیا، حضرت صاحبالزّمان(ع) به ضرورت در پس پردة
غیبت فرو رفت تا به وقت معلوم. با این همه و علیرغم غیبت امام معصوم، سهمی از جریان ولایت و امامت و آموزههاي آن بر بستر
« فرهنگ ولایی و وحیانی » حیات فرهنگی و مادي ساکنان کشورهاي اسلامی و به ویژه ایران و عراق جاري شد. همین حد از جریان
و عداوت غرب « سیبل دشمنی » را فراهم آورد. همان که امروز به عنوان نقطۀ مرکزي « نقطۀ مرکزي و ثقل شرق بزرگ » امکان ایجاد
دربارة ساکنان شرق، کشورهاي اسلامی خاورمیانه، بالاخره ایران اسلامی قابل شناسایی است. بیدلیل نیست که امروز، در سالهاي
آخرین از غیبت خورشید حقیقت، غرب، تمامی توانایی خود را مصروف کینجویی و عداوت دربارة این نقطۀ مرکزي ساخته است.
ورنه، غرب، براي کنار آمدن و همراه و همنوا شدن با ساکنان دوایر دوم، سوم و چهارم مشکل چندانی ندارد. در آن مناطق استعداد
« دوري جستن تدریجی از حقیقت شرق » بالقوه براي سر فرود آوردن در برابر غرب وجود دارد و آنان این استعداد را از طریق
ها مستعدّ دریده شدن توسط گرگ خونخوار غربیاند. حتی اگر چون « گلّه دورافتاده » حاصل آوردهاند. به هر دلیل آنان چون از
ژاپن صاحب ثروت و قدرت شده باشند، در کام غرباند، همخانه با او، همسفر با او، هممقصد با او. هر کس در هر کجا سر
همنوایی با این جریان داشته باشد با غرب در یک قطار سوار میشود. با این تفاوت که سازنده و راننده و رئیس و حارس این قطار
محقق ،« ادوارد سعید » هیچگاه جاي خود را به کارگر و نظافتچی و دلقک مشغولکنندة مسافران نمیدهند. جملهاي از
غرب از شرق اسلامی مینویسد: « دشمنی و ترس » فلسطینیالاصل مسیحی ساکن آمریکا خواندم که شنیدنی است، او دربارة راز
مشرق زمین در حالی بخش پستتر جهان قلمداد میشود که از موهبت وسعت پهناورتر و پتانسیل بیشتري براي قدرت نسبت به
غرب برخوردار است. اسلام همیشه متعلق به مشرق زمین در نظر گرفته شده است و نگاه به آن با دشمنی و ترس همراه بوده است.
البته براي این وضعیت دلایل سیاسی، روانشناختی و مذهبی میتوان برشمرد ولی، همۀ این دلایل از برداشتی نتیجه میشود که آنها؛
در حقیقت « چالش آخرالزّمانی » اسلام را رقیبی وحشتناك و چالشی آخرالزّمانی در برابر مسیحیت میدانند. تأکید ادوارد سعید بر
که اینک در پس پردة غیبت قرار دارد نیست. روح، جان و بنمایۀ شرق با ظهور خاتم اوصیا، « طلوع خورشید حقیقت قدسی » جز
طلوع میکند و تمامیت شرق و غرب را در اثر نورافشانیاش منور میسازد. در وقت غیبت خورشید، فانوس و شمع مجال خودنمایی
مستکبرانه چنان مستغرق در شیطنت « عمل » و « ذات خودبنیادانه » مییابند و حتی کرم شبتاب خود مینماید. در حالی که غرب در
صفحه 9 از 64
و خودکامگی گشته که به قول خمینی بزرگ(ره) خود شیطانی بزرگ است. در حقیقت، در دو نقطه از جهان، دو نقطه از شرق و
کانون تامّ انانیت، خودکامگی و » . غرب، دو کانون بزرگ ظهور میکند تا در آخرین رویارویی تکلیف بشر براي همیشه معلوم شود
شیعه خانۀ امام » هیچ کس به اندازة مردان هوشیار غربی این معنا را درك نکرده است که « کانون تامّ عبودیت و بندگی » و « شیطنت
کانون عبودیت است و در آخرین مرحله از نزول و افول تاریخی، شیشۀ عمر تاریخ غربی یک بار و براي همیشه در دست «( زمان(ع
مردانی از این کانون به زمین زده میشود. حسب همین آگاهی است که جملۀ تیرها به این سمت پرتاب میشود و این کانون هدف
در آستانۀ تاریخ جدید، به نام خدا، دین و بندگی، شیطان سر بریده میشود و امام ،« وقت معلوم » اصلی تیرهاي غربی است. در
بینیاز میسازد و همۀ ترس و وحشت را بدل به انس و « شمع و فانوس » زمان(ع) خورشیدي است که براي همیشه بشر را از هرگونه
الفت میسازد. در آستانۀ میلاد مبارك حضرت رحمۀللعالمین، حضرت صاحبالزّمان، ارواحنا له الفداء، تبریک و تهنیت صمیمانۀ
دوستان موعودي خود را پذیرا شوید. والسلام سردبیر
از انتخاب تا ازدواج
من در آن شب در خواب دیدم که مسیح و شمعون و جمعی از حواریون در کاخ جدّم گرد آمدند و در همان موضعی که جدّم
تخت را قرار داده بود منبري نصب کردند که از بلندي سر به آسمان میکشید و محمد(ص) به همراه جوانان و شماري از فرزندانش
وارد شدند. مسیح به استقبال او آمد و با او معانقه کرد. محمد بن بحر شیبانی گوید: در سال 286 ق. وارد کربلا شدم و قبر آن
غریب رسول خدا(ص) را زیارت کردم سپس به جانب بغداد رو کردم تا مقابر قریش را زیارت کنم و در آن وقت گرما در
نهایت خود بود و بادهاي حارّه میوزید و چون به مشهد امام کاظم(ع) رسیدم، نسیم تربت آکنده از رحمت وي را استشمام نمودم
که در باغهاي مغفرت در پیچیده بود. با اشکهاي پیاپی و نالههاي دمادم بر وي گریستم و اشک، چشمانم را فرا گرفته بود و
نمیتوانستم ببینم و چون از گریه باز ایستادم و نالهام قطع گردید، دیدگانم را گشودم. پیرمردي را دیدم پشت خمیده با شانههاي
منحنی که پیشانی و هر دو کفِ دستش پینۀ سجده داشت و به شخص دیگري که نزد قبر همراه او بود میگفت: اي برادرزاده!
عمویت به واسطۀ علوم شریف و غیوب دشواري که آن دو سیّد به وي سپردهاند شرف بزرگی یافته که کسی جز سلمان بدان شرف
نرسیده است و هماکنون مدّت حیات وي استکمال پذیرفته و عمرش سپري گردیده است و از اهل ولایت مردي را نمییابد که
سرّش را به وي بسپارد. با خود گفتم: اي نفس! همیشه از جانب تو رنج و تعب میکشم و در همه حال براي کسب علم بدین سو و
آن سو میروم و اکنون گوشم از این شخص سخنی را میشنود که بر علم فراوان و آثار عظیم وي دلالت دارد. گفتم: اي شیخ! آن
دو سیّد چه کسانی هستند؟ گفت: آن دو ستارة نهان که در سُرّ من رأي خفتهاند. گفتم: من به موالات و شرافت محلّ آن دو در
امامت و وراثت سوگند یاد میکنم، که من جویاي علوم و طالب آثار آنها هستم و به جان خود سوگند که حافظ اسرار آنان باشم.
گفت: اگر در گفتارت صادق هستی آنچه از آثار و اخبار آنان داري بیاور و چون کتب و روایات را وارسی کرد، گفت: راست
سرّ » میگویی. من بشر بن سلیمان نخّاس از فرزندان ابو ایّوب انصاري و از موالیان امام هادي و امام عسکري(ع) و همسایۀ آنها در
بودم. گفتم: برادرت را به ذکر برخی از مشاهدات خود از آثار آنان گرامی بدار. گفت: مولاي ما امام هادي(ع) مسائل « من رأي
بنده فروشی را به من آموخت و من جز با اذن او خرید و فروش نمیکردم و از این رو از موارد شبههناك اجتناب میکردم تا آنکه
سامرا) در خانۀ خود بودم و ) « سرّ من رأي » معرفتم در این باره کامل شد و فرق میان حلال و حرام را نیکو دانستم. یک شب که در
پاسی از شب گذشته بود، کسی درِ خانه را کوفت، شتابان به پشت در آمدم دیدم کافور فرستادة امام هادي(ع) است که مرا به
نزد او فرا میخواند. لباس پوشیدم و بر او وارد شدم دیدم با فرزندش ابومحمد و خواهرش حکیمه خاتون از پس پرده گفتوگو
اي بشر! تو از فرزندان انصاري و ولایت ائمه(ع) پشت در پشت، در میان شما بوده است و شما مورد » : میکند، چون نشستم فرمود
صفحه 10 از 64
اعتماد ما اهلبیت هستید و من میخواهم تو را مشرّف به فضیلتی سازم که بدان بر سایر شیعیان در موالات ما سبقت بجویی، تو را از
سرّي مطّلع میکنم و براي خرید کنیزي گسیل میدارم. آنگاه نامهاي به خط و زبان رومی نوشت و آن را در پیچید و به خاتم خود
ممهور ساخت و دستمال زرد رنگی را که در آن 220 دینار بود بیرون آورد و فرمود: آن را بگیر و به بغداد برو و ظهر فلان روز، در
معبر نهر فرات حاضر شو و چون زورقهاي اسیران آمدند، جمعی از وکیلان فرماندهان بنی عباس، خریداران و جوانان عراقی دور
آنها را بگیرند. چون چنین دیدي سراسر روز شخصی به نام عمر بن یزید برده فروش را زیر نظر بگیر و چون کنیزي را که صفتش
چنین و چنان است از خریداران و اطاعت آنان سرباز زند، تو به آن مکاشف مهلت بده و تأملی کن، بنده فروش آن کنیز را بزند و
او به زبان رومی ناله و زاري کند و بدان که گوید: واي از هتک ستر من! یکی از خریداران گوید من او را 300 دینار خواهم خرید
که عفاف او باعث مزید رغبت من شده است و او به زبان عربی گوید: اگر در لباس سلیمان و کرسی سلطنت او جلوه کنی در تو
رغبتی ندارم، اموالت را بیهوده خرج مکن! برده فروش گوید: چاره چیست؟ گریزي از فروش تو نیست، آن کنیز گوید: چرا شتاب
میکنی باید خریداري باشد که دلم به امانت و دیانت او اطمینان یابد، در این هنگام برخیز و به نزد عمر بن یزید برو و بگو: من
نامهاي سربسته از یکی از اشراف دارم که به زبان و خطّ رومی نوشته و کرامت، وفا، بزرگواري و سخاوت خود را در آن نوشته
است. نامه را به آن کنیز بده تا در خلق و خوي صاحب خود تأمّل کند اگر به او مایل شد و به آن رضا داد من وکیل آن شخص
هستم تا این کنیز را براي وي خریداري کنم. بشر بن سلیمان میگوید: همۀ دستورات مولاي خود امام هادي(ع) را دربارة
خریداري آن کنیز به جاي آوردم و چون در نامه نگریست به سختی گریست و به عمر بن یزید گفت: مرا به صاحب این نامه
بفروش! و سوگند اکید بر زبان جاري کرد که اگر او را به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد کشت و در بهاي آن گفتوگو
کردم تا آنکه بر همان مقداري که مولایم در دستمال زرد رنگ همراهم کرده بود توافق کردیم و دینارها را از من گرفت و من هم
کنیز را خندان و شادان تحویل گرفتم و به حجرهاي که در بغداد داشتم آمدیم. چون به حجره درآمد نامۀ مولایم را از جیب خود
درآورده و آن را میبوسید و به گونهها و چشمان و بدن خود مینهاد و من از روي تعجب به او گفتم: آیا نامۀ کسی را میبوسی
که او را نمیشناسی؟ گفت: اي درمانده و اي کسی که به مقام اولاد انبیا معرفت اندکی داري! به سخن من گوش فرا دار و دل به
دختر یشوعا فرزند قیصر روم هستم و مادرم از فرزندان حواریون یعنی شمعون وصیّ مسیح است و براي « ملیکه » من بسپار که من
تو داستان شگفتی نقل میکنم: جدم قیصر روم میخواست مرا در سنّ سیزده سالگی به عقد برادرزادهاش درآورد و در کاخش
محفلی از افراد زیر تشکیل داد: از اولاد حواریون و کشیشان و رهبانان سیصد تن، از رجال و بزرگان هفتصد تن، از امیران لشکري
و کشوري و امیران عشایر چهار هزار تن و تخت زیبایی که با انواع جواهر آراسته شده بود، در پیشاپیش صحن کاخش و بر بالاي
چهل سکّو قرار داد. چون برادرزادهاش بر بالاي آن رفت و صلیبها افراشته شد و کشیشها به دعا ایستادند و انجیلها را گشودند،
ناگهان صلیبها به زمین سرنگون شد و ستونها فرو ریخت و به سمت میهمانان جاري گردید و آنکه بر بالاي تخت رفته بود
بیهوش بر زمین افتاد و رنگ از روي کشیشان پرید و پشتشان لرزید. بزرگ آنها به جدّم گفت: ما را از ملاقات این نحسها که
دلالت بر زوال دین مسیحی و مذهب ملکانی دارد معاف کن! جدّم از این حادثه فال بد زد و به کشیشها گفت: این ستونها را برپا
سازید و صلیبها را برافرازید و برادر این بخت برگشتۀ بدبخت را بیاورید تا این دختر را به ازدواج او درآورم و نحوست او را به
سعادت آن دیگري دفع سازم و چون دوباره مجلس جشن برپا کردند همان پیشامد اوّل براي دومی نیز تکرار شد و مردم پراکنده
شدند و جدّم قیصر اندوهناك گردید و به داخل کاخ خود درآمد و پردهها افکنده شد. من در آن شب در خواب دیدم که مسیح و
شمعون و جمعی از حواریون در کاخ جدّم گرد آمدند و در همان موضعی که جدّم تخت را قرار داده بود منبري نصب کردند که
از بلندي سر به آسمان میکشید و محمد(ص) به همراه جوانان و شماري از فرزندانش وارد شدند. مسیح به استقبال او آمد و با او
معانقه کرد. آنگاه محمد(ص) به او گفت: اي روحالله! من آمدهام تا از وصیّ تو شمعون دخترش ملیکا را براي این پسرم
صفحه 11 از 64
صاحب این نامه کرد. مسیح به شمعون نگریست و گفت: شرافت نزد تو آمده « ابومحمد » خواستگاري کنم و با دست خود اشاره به
است. با رسول خدا(ص) خویشاوندي کن. گفت: چنین کردم، آنگاه محمد بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و مرا به پسرش تزویج
کرد و مسیح(ع) و فرزندان محمد(ص) و حواریون همه گواه بودند و چون از خواب بیدار شدم ترسیدم اگر این رؤیا را براي پدر و
جدّم بازگو کنم مرا بکشند، و آن را در دلم نهان ساخته و براي آنها بازگو نکردم و سینهام از عشق ابومحمد لبریز شد تا به غایتی
که دست از خوردن و نوشیدن کشیدم و ضعیف و لاغر شدم و سخت بیمار گردیدم و در شهرهاي روم طبیبی نماند که جدّم او را
بر بالین من نیاورد و درمان مرا از وي نخواهد و چون ناامید شد به من گفت: اي نور چشمم! آیا آرزویی در این دنیا داري تا آن را
برآورده کنم؟ گفتم: اي پدر بزرگ! همۀ درها به رویم بسته شده است، اگر شکنجه و زنجیر را از اسیران مسلمانی که در زندان
هستند برمیداشتی و آنها را آزاد میکردي امیدوار بودم که مسیح و مادرش شفا و عافیت را به من ارزانی کنند. چون پدربزرگم
چنین کرد، اظهار صحّت و عافیت نمودم و اندکی غذا خوردم. پدربزرگم بسیار خرسند شد و به عزّت و احترام اسیران پرداخت و
نیز پس از چهار شب دیگر سرور زنان را در خواب دیدم که به همراه مریم و هزار خدمتکار بهشتی از من دیدار کردند و مریم به
من گفت: این سیّدةالنّساء مادرِ شوهرت، ابومحمد است، من به او در آویختم و گریستم و گلایه کردم که ابومحمد به دیدارم
نمیآید. سیّدةالنّساء فرمود: تا تو مشرك و به دین نصارا باشی فرزندم ابومحمد به دیدار تو نمیآید و این خواهرم مریم است که از
دین تو به خداوند تبرّي میجوید و اگر تمایل به رضاي خداي تعالی و رضاي مسیح و مریم داري و دوست داري که ابومحمد تو را
و چون این کلمات را گفتم: سیّدةالنّساء مرا در آغوش « أشهد أن لا إله الا الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله » : دیدار کند پس بگو
گرفت و مرا خوشحال نمود و فرمود: اکنون در انتظار دیدار ابومحمد باش که او را نزد تو روانه میسازم. سپس از خواب بیدار شدم
و میگفتم: وا شوقاه به دیدار ابو محمد! و چون فردا شب فرا رسید، ابومحمد در خواب به دیدارم آمد و گویا به او گفتم: اي حبیب
من! بعد از آنکه همۀ دل مرا به عشق خود مبتلا کردي، در حقّ من جفا نمودي! و او فرمود: تأخیر من براي شرك تو بود حال که
اسلام آوردي هر شب به دیدار تو میآیم تا آنکه خداوند وصال عیانی را میسّر گرداند و از آن زمان تا کنون هرگز دیدار او از من
قطع نشده است. بشر گوید: به او گفتم: چگونه در میان اسیران درآمدي؟ او گفت: یک شب ابومحمد به من گفت: پدربزرگت در
فلان روز لشکري به جنگ مسلمانان میفرستد و خود هم به دنبال آنها میرود و بر توست که در لباس خدمتگزاران درآیی و به
طور ناشناس از فلان راه بروي و من نیز چنان کردم و طلایهداران سپاه اسلام بر سر ما آمدند و کارم به آنجا رسید که مشاهده
کردي و هیچ کس جز تو نمیداند که من دختر پادشاه رومم که خود به اطلاع تو رسانیدم و آن مردي که من در سهم غنیمت او
افتادم نامم را پرسید و من آن را پنهان داشتم و گفتم: نامم نرجس است و او گفت: این نام کنیزان است. گفتم: شگفتا تو رومی
هستی امّا به زبان عربی سخن میگویی! گفت: پدربزرگم در آموختن ادبیات به من حریص بود و زن مترجمی را بر من گماشت و
« سرّ من رأي » هر صبح و شام به نزد من میآمد و به من عربی آموخت تا آنکه زبانم بر آن عادت کرد. بشر گوید: چون او را به
(سامرا) رسانیدم و بر مولایمان امام هادي(ع) وارد شدم، به او فرمود: چگونه خداوند عزت اسلام و ذلّت نصرانیّت و شرافت اهل
بیت محمد(ص) را به تو نمایاند؟ گفت: اي فرزند رسول خدا! چیزي را که شما بهتر میدانید چگونه بیان کنم؟ فرمود: من
میخواهم تو را اکرام کنم، کدام را بیشتر دوست میداري، ده هزار درهم، یا بشارتی که در آن شرافت ابدي است؟ گفت: بشارت
را. فرمود: بشارت باد تو را به فرزندي که شرق و غرب عالم را مالک شود و زمین را پر از عدل و داد نماید همچنان که پر از ظلم و
جور شده باشد! گفت: از چه کسی؟ فرمود: از کسی که رسول خدا(ص) در فلان شب از فلان ماه از فلان سال رومی تو را براي او
خواستگاري کرد، گفت: از مسیح و جانشین او؟ فرمود: پس مسیح و وصیّ او تو را به چه کسی تزویج کردند؟ گفت: به پسر شما
ابومحمد! فرمود: آیا او را میشناسی؟ گفت: از آن شب که به دست مادرش سیّدة النّساء اسلام آوردهام شبی نیست که او را نبینم.
امام هادي(ع) فرمود: اي کافور! خواهرم حکیمه را فراخوان و چون حکیمه آمد، فرمود: هشدار که اوست! حکیمه او را زمانی
صفحه 12 از 64
طولانی در آغوش کشید و به دیدار او مسرور شد، بعد از آن مولاي ما فرمود: اي دختر رسول خدا او را به منزل خود ببر و فرایض و
سنن را به وي بیاموز که او زوجۀ ابومحمد و مادر قائم(ع) است. ماهنامه موعود شماره 79 ? شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، صص
.143-132
بر لوح سبز
ابراهیم شفیعی سروستانی 1. شرایط اجتماعی عصر میلاد دوران 250 سالۀ امامت شیعی که با وفات پیامبر گرامی اسلام ص) در سال
11 ق. آغاز گردید و با شروع غیبت صغرا و قطع رابطۀ مستقیم امام معصوم(ع) با جامعۀ اسلامی در سال 260 ق. پایان پذیرفت، به
مقاطع مختلف با ویژگیها و خصوصیات متفاوت قابل تقسیم است. در این میان دوران چهل سالۀ امامت امام هادي و امام
عسکريعلیهما السلام که از سال 220 ق. آغاز و تا سال 260 ق. امتداد مییابد، به لحاظ واقع شدن در آستانۀ دوران غیبت صغرا،
جایگاه خاصی داشته و از ویژگیهاي متفاوتی برخوردار است. یکی از ویژگیهاي این دوران شدت مراقبت و محدودیتهاي
فراوانی است که از سوي حکّام جور نسبت به این دو امام بزرگوار اعمال میشد. اگرچه حاکمان ستمپیشۀ اموي و عباسی همواره
بیشترین سختگیريها را نسبت به امامان شیعه روا میداشتند و آنها را از هر جهت در تنگنا قرار میدادند، امّا در دوران امامت
حضرت هادي و حضرت عسکريعلیهما السلام این سختگیريها شدت بیشتري گرفت و محدودیتهاي بیشتري براي این دو امام
ارجمند در نظر گرفته شد تا آنجا که در سال 243 ق. به دستور متوکل عباسی، حضرت هادي(ع) به اجبار از مدینه به سامرا (عسکر)
که در آن زمان مرکز خلافت بود، آورده شدند و تا زمان شهادت، یعنی سال 254 ق. در این شهر تحت نظر قرار داشتند. 1 حضرت
امام حسن عسکري(ع) نیز بیش از نیمی از ایام عمر شریف خود را در سامرا گذراندند و از سال 243 ق. که در سن یازده سالگی به
همراه پدر به این شهر آمدند، تا سال 260 ق. که چشم از جهان فرو بستند، امکان خروج از این شهر را نیافتند. امّا علت این همه
سختگیري نسبت به این دو امام بزرگوار چه بود؟ و چرا دشمنان اهل بیت ع) تا به این حد این پدر و پسر را در تنگنا قرار داده
بودند؟ حضرت امام حسن عسکري(ع) خود در تحلیل علل و انگیزههاي برخورد شدید حاکمان ستم پیشه با ائمۀ اهل بیت ع)
میفرماید: بنی امیه و بنیعباس به دو دلیل شمشیرهایشان را بر ضدّ ما افراشتند: نخست اینکه آنها میدانستند هیچ حقی در خلافت
ندارند، و به همین دلیل همواره در هراس بودند که مبادا ما در پی به دست آوردن خلافت و برگرداندن آن به جایگاه اصلیاش
برآییم؛ و دوم اینکه، آنها بر اساس روایات متواتر این موضوع را میدانستند که پادشاهی گردنکشان و ستمپیشگان به دست قائم ما
از بین خواهد رفت و تردیدي هم نداشتند که آنها از جملۀ گردنکشان و ستم پیشگان هستند، از همین رو براي کشتن خاندان رسول
خدا(ص) و از بین بردن نسل او به تلاش وسیعی دست زدند، بدان امید که با این کارها بتوانند جلوي تولد قائم را بگیرند یا او را به
قتل برسانند. امّا، خداوند از اینکه امر خود را بر یکی از آنها آشکار سازد پرهیز داشت و میخواست نور خودش را بر خلاف میل
کافران به حد تمام برساند. 2 با توجه به شرایط و موقعیتی که حضرت امام حسن عسکري(ع) در آن قرار داشت، روشن است که
موضوع تعیین و انتخاب جانشین آن حضرت، یعنی آخرین امام از نسل پیامبر اکرم ص) که بر اساس روایات تردیدناپذیر بنیاد ظلم و
بیداد را برخواهد کند، از چه اهمیت و حساسیتی برخوردار است. اگر دشمنان اهل بیت ع) کوچکترین ردّ پایی از فرزند امام
حسن عسکري(ع) و جانشین ایشان به دست میآوردند، قطعاً در پی نابودي آن حضرت برمیآمدند و اجازه نمیدادند که سلسلۀ
امامت استمرار پیدا کند. بنابراین چارهاي جز مخفی نگه داشتن موضوع تولد آخرین حجّت حق نبود، و این پنهان کاري تا حدي
بود که تا لحظۀ تولد ایشان نزدیکترین خویشاوندان حضرت عسکري(ع) نیز هیچ اطلاعی از این موضوع نداشتند. 3 پنهانکاري
شدیدي که درموضوع تولد حضرت مهدي(ع) اعمال میشد اگرچه براي حفظ جان آن حضرت لازم بود، امّا از سویی دیگر ممکن
بود که باعث سرگردانی و حیرت شیعیان پس از درگذشت امام حسن عسکري(ع) گردد، لذا امام یازدهم از همان لحظۀ تولد،
صفحه 13 از 64
یاران خاص خود را در جریان قرارداده و به آنها اطمینان دادند که در موضوع جانشینی ایشان هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد. با این
تدبیر حضرت عسکري(ع)، اگرچه تا مدت کوتاهی پس از وفات ایشان، شیعیان دچار حیرت شده و در میان آنها اختلاف به وجود
آمد، امّا پس از آن، همۀ کسانی که در پیروي از اهل بیت ع) اخلاص داشتند و در قلبشان مرض و نفاقی وجود نداشت، آخرین
حجّت حق را شناختند و از طریق نواب خاص با ایشان ارتباط برقرار کردند. با همۀ تفاصیلی که گذشت عدهاي از مخالفان شیعه در
پی این هستند که با طرح شبهاتی در اصل تولد امام عصر(ع) ایجاد تردید کنند و چنین القا نمایند که از نظر تاریخی نمیتوان تولد
آن حضرت را اثبات کرد. در حالی که اگر این به اصطلاح پژوهشگران تاریخی، خالی از هرگونه غرض سیاسی و تنها به انگیزة
دستیابی به حقیقت به منابع و کتابهایی که در سالهاي نزدیک به دوران غیبت صغرا تألیف شدهاند، مراجعه میکردند؛
درمییافتند که هیچ جاي تردیدي در موضوع تولد امام دوازدهم وجود ندارد. چنانکه شیخ مفید ( 336 413 ق.) در این باره
میگوید: روایاتی که در اثبات [امامت] فرزند حسن [عسکري] (ع) وارد شدهاند به گونهاي هستند که با آنها راه هرگونه عذر و
بهانه بسته میشود. 4 در اینجا براي روشن شدن پارهاي اذهان، مروري دوباره خواهیم داشت بر مجموعه روایاتی که در زمینۀ اثبات
امامت آن حضرت رسیدهاند. در این بررسی ابتدا به چند نمونه از روایاتی که از سالها پیش از تولد امام مهدي(ع) از پیامبر اکرم
ص) و امامان شیعه ع) در زمینۀ امامت آن حضرت رسیدهاند، اشاره کرده، بعد از آن عبارتهاي تنی چند از کسانی را که بر تولد
فرزند امام حسن عسکري(ع) شهادت دادهاند، مرور میکنیم و سرانجام هم به معرفی برخی از کسانی میپردازیم که حضرت
مهدي(ع) را در زمان تولد و پس از آن مشاهده کردهاند. 2. پیشبینی تولد امام مهدي(ع) چنانکه میدانیم، از همان سالهاي
آغازین ظهور اسلام موضوع امامان دوازدهگانه از سوي پیامبرگرامی اسلام ص) مطرح گردید و پس از ایشان نیز هر یک از ائمه،
نام و مشخصات امامان پس از خود را تا آخرین امام معرفی میکردند تا جاي هیچ شبهه و تردیدي براي مردم باقی نماند. در این
. مجال فرصت بررسی تفصیلی همۀ روایتهایی که در این زمینه رسیده، نیست و لذا تنها به ذکر برخی از آنها بسنده میکنیم: 1
ثقۀالاسلام کلینی (م 329 ق.) و شیخ مفید ( 336 413 ق.) به اسناد خود از امام باقر(ع) چنین روایت میکنند: پیامبر خدا(ص) به
یارانش فرمود: به شب قدر ایمان بیاورید؛ همانا در این شب امور یک سال (همۀ آنچه در یک سال واقع میشود) نازل میگردد، و
.2 براي این موضوع پس از من حاکمان و پیشوایانی وجود دارند که عبارتاند از، علی بن ابی طالب و یازده تن از نوادگان او. 5
این دو عالم بزرگوار شیعی روایت دیگري را به همین مضمون از امام باقر(ع) نقل کردهاند، که در آن آمده است: امیرمؤمنان(ع) به
ابن عباس فرمود: همانا شب قدر در هر سال وجود دارد؛ و در آن شب امور یک سال نازل میشود؛ و براي این موضوع پس از
رسول خدا(ص) حاکمان [و پیشوایانی] قرار داده شدهاند. ابن عباس پرسید: آنها که هستند؟ فرمود: من و یازده تن از نسل من، که
همه امامانی هستند که حدیث میشوند [بیان میشوند]. 6 این دو روایت بیان کنندة این حقیقتاند که ملائک و روح که به تعبیر
سورة قدر به اذن پروردگار خویش در شب قدر نازل میشوند، کلّ أمر یا همۀ برنامۀ یک سالۀ جهان هستی را بر کسی که از سوي
خداوند به ولایت برگزیده شده، عرضه میدارند. به بیان دیگر این برنامه در زمان رسول خدا بر آن حضرت و پس از ایشان بر
امامانی که یکی پس از دیگري سرپرستی امت اسلام را بر عهده میگیرند، عرضه میشود. بنابراین، روایات یاد شده علاوه بر بیان
مسئلۀ امامت و پیشبینی سلسلۀ دوازدهگانۀ جانشینان پیامبر اکرم ص) بیان کنندة لزوم استمرار سلسلۀ امامت و ضرورت وجود ولیّ
حیّ خدا در هر زمان نیز هستند؛ زیرا تا جهان باقی است شب قدر تکرار میشود و بیتردید در هر شب قدر میبایست امور یک
سالۀ جهان بر ولیّ خدا عرضه گردد. 3. در روایت دیگري امام باقر(ع) از جابر بن عبدالله انصاري، صحابی بزرگوار پیامبر اکرم ص)
چنین نقل میکند: بر فاطمه س)، وارد شدم دیدم که پیش روي او لوحی است که در آن نامهاي همۀ اوصیا از نسل او نوشته شده
است، آنها را برشمردم دیدم که دوازده نفرند و آخرین آنها قائم(ع) است. سه تن از اوصیا نام محمد و سه تن از آنها نام علی
داشتند. 7 همچنین ابوبصیر از امام باقر(ع) روایت میکند که: بعد از حسین بن علی(ع) نُه امام خواهند آمد که نهمین آنها قائم
صفحه 14 از 64
ایشان است. 8 چنین روایاتی از سایر امامان شیعه نیز نقل شده و آنچه ذکر شد تنها بخش کوچکی از روایات فراوانی است که در
آنها به نقل از پیامبر اکرم ص) یا ائمۀ اهل بیت ع) پیشبینی شده است پس از نبی اکرم ص) دوازده امام سرپرستی امت اسلام را بر
عهده میگیرند که آخرین این پیشوایان مهدي امت و قائم آل محمد(ص) است. 9 بنابراین جاي هیچ تردیدي باقی نمیماند که
براساس پیشبینی پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمۀ معصومین ع) باید یازده امام از نسل امیرالمؤمنین(ع) یکی پس از دیگري امامت
مسلمانان را بر عهده گیرند. امّا در اینجا این پرسش مطرح میشود که به چه دلیل میتوان گفت این پیشبینی به تمام و کمال
محقق شده و آخرین امام از سلسلۀ امامان دوازدهگانه نیز به دنیا آمده و به امامت رسیده است؛ زیرا بسیاري از مردم نه تولد او را
دیدهاند و نه دوران رشد و بالندگی او را مشاهده کردهاند؟ در پاسخ این پرسش باید گفت: اولًا، ما روایات معتبري از عصر امام
عسکري(ع) در دست داریم که در آنها افرادي جلیل القدر به تولد امام دوازدهم شهادت داده و اظهار داشتهاند که جانشین امام
یازدهم بر ما معلوم گشته است؛ ثانیاً عدة زیادي از بزرگان شیعه، آن حضرت را در زمان تولد و در اوان کودکی دیده و بر این
موضوع گواهی دادهاند و لذا در تولد حضرت مهدي(ع) به عنوان دوازدهمین امام، جاي هیچ شبههاي نمیتواند وجود داشته باشد.
پینوشتها: 1. ر.ك: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 501 ، ح 7؛ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه
312 . شایان ذکر است که برخی از اهل تحقیق سال 234 ق. را به عنوان سال ورود حضرت - حجج الله علی العباد، ج 2، صص 309
2. حر عاملی، محمد بن حسن، .108 - هادي ع) به سامرا ذکر کردهاند. ر.ك: صدر، سید محمد، تاریخ الغیبۀ الصغري، صص 107
. 345 . کلینی، همان، ص 533 ، ح 12 - 4. همان، صص 346 . 3. ر.ك: مفید، همان، ص 336 . إثبات الهداة، ج 3، ص 570 ، ح 685
؛ 5. کلینی، همان، ص 532 ، ح 11 ؛ مفید، همان، ص 346 ؛ همچنین ر.ك: نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبۀ، ص 60 ، ح 3
6. کلینی، همان، ص 532 ، ح 11 ؛ همچنین ر.ك: صدوق، کمال الدین و . طوسی، محمدبن حسن، کتاب الغیبۀ، ص 141 ، ح 106
؛ 7. کلینی، همان، ص 533 ، ح 15 . تمام النعمه، ج 1، باب 24 ، ص 269 ، ح 13 ؛ مفید، همان ؛ طوسی، همان، ص 139 ، ح 103
همچنین ر.ك: صدوق، همان، ج 2، باب 33 ، ص 350 ، ح 45 ؛ مفید، همان، ص 347 ؛ طوسی، همان، ص 140 ، ح 104 ؛ نعمانی،
8. براي مطالعۀ بیشتر در این زمینه ر.ك: کلینی، همان، باب ماجاء فی الإثنی عشر و النص علیهم، صص 525 . همان، ص 94 ، ح 25
9. ر.ك: خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال .208 - 535 ؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوري بأعلام الهدي، ج 2، صص 155 -
. الحدیث، ج 16 ، ص 309
داستان سرداب
حسن عاشوري راستی امام مهدي(ع) در کجا و چگونه غایب شد؟ آیا در سرداب منزل پدرش غایب شد و هنوز نیز در آنجا است؟
هجوم « سامرا » در این باره به شیعه تهمتهایی زدهاند و میگویند: شیعه معتقد است که مأموران خلیفۀ عباسی به منزل حضرت در
آوردند، تا او را دستگیر کنند و آن حضرت که در آن هنگام در سرداب بود، از دیده ها پنهان شد و تا کنون در آنجا بدون آب و
لقب « صاحب سرداب » غذا زندگی میکند و روزي از آنجا ظهور خواهد کرد. این داستان چنان شهرت یافته است که وي را
نیست. نویسندگان اهل سنت در نوشته هاي « سرداب » دادهاند. این در حالی است که در منابع شیعی و کتابهاي امامیه، هیچ نامی از
گردیده است. 1 آنان پنداشتهاند « تشیع » خود بر این نظر اسرار میورزند و متأسفانه این سخن دستاویزي براي حملۀ برخی از آنان به
که شیعیان در میان سرداب، امام خود را میجویند و ظهورش را از آن نقطه انتظار میکشند؛ از این جهت، تهمتهایی به شیعه زده
و در این زمینه به خود زحمت مراجعه به منابع شیعه را ندادهاند. در حالی که بر اساس تاریخ و روایات شیعه، امام مهدي(ع) از
هنگام ولادت در اختفا به سر میبرد و بنا به مصالحی تولد و زندگی او آشکار نبود و بعد از رحلت پدر گرامیشان، غیبت صغراي
آن حضرت، آغاز شد. امام مهدي(ع) بعد از نماز گزاردن بر پیکر پاك پدر و تدفین آن حضرت، وارد منزل شد و دیگر کسی آن
صفحه 15 از 64
حضرت را در اجتماع و در میان مردم ندید. 2 آن حضرت بنا به روایات شیعی در میان مردم زندگی میکند و در موسم حج حاضر
میشود، ولی مردم او را نمیشناسند. 3 خانهاي که از آن سخن گفته میشود، دو قسمت داشت؛ یک سمت براي مردان و قسمت
دیگر براي زنان، یک سرداب هم زیر اتاقها قرار داشت. که در روزهاي گرم، اهل خانه در آن سرداب زندگی میکردند. شیعه این
خانه و این سرداب را محترم میدارد؛ زیرا امامانشان در این خانه زندگی میکردند، و در همین خانه، امام هادي(ع)، امام
عسکري(ع) و نیز امام مهدي(ع) خداوند سبحان را عبادت میکردند. این یک امر معقول و طبیعی است که به جهت علاقهمندي به
پیشوا و رهبر دینی، آنچه متعلق به او است محترم داشته شود، در میان تمامی ادیان و مذاهب چنین است و شیعه از این عشق و احترام
میداند؛ امّا این احترام، غیر از «... فی بیوت أذن الله أن ترفع » به مکانهاي مقدس و مشاهد مشرفه دفاع میکند و آن را از مصادیق
و زندگی کردن « سامرا » آن تهمتهاي مخالفان، به شیعه است. حقیقت این است که داستان غیبت حضرت مهدي(ع) در سرداب
آن حضرت در این مکان، دروغ و بهتانی بیش نیست و هیچ یک از بزرگان شیعه، چنین باوري نداشته و ندارند. 4 دو گزارش
عباسی، در سال ( 279 ق.) دو بار خانۀ امام عسکري(ع) از سوي حکومت تفتیش « معتضد » تاریخی دربارة سرداب در آغاز خلافت
سه نفر را به صورت مخفیانه به خانۀ حضرت فرستاد و فرمان داد: هر کسی را که در آن خانه یافتید، بکشید و « معتضد » شد. یکبار
سرش را براي من بیاورید، این سه نفر وارد خانه شدند و یک اتاق مخفی یافتند که پردهاي زیبا داشت. هنگامی که پرده را بالا
زدند، گویا دریایی پر از آب دیدند که در انتهاي آن مردي با بهترین هیئت، روي حصیري بر آب ایستاده و مشغول نماز است. دو
نفر وارد آب شدند، و آنگاه که نزدیک بود غرق شوند با اضطراب از آن خارج شدند. ساعتی بیهوش ماندند؛ سرانجام سرپرست
آنان از فرد نمازگزار عذرخواهی کرد، ولی آن فرد نمازگزار بدون التفات به آنان نمازش را ادامه داد. این سه نفر پیش خلیفه رفتند
« معتضد » و آنچه را که دیده بودند براي او بیان داشتند. خلیفه گفت: این سخن را به هیچکس نگویید. بار دیگر در پی این حادثه
حملۀ دیگري را ترتیب داد و گروه بیشتري را به خانۀ امام عسکري(ع) فرستاد، این گروه وقتی وارد خانه شدند، از درون سرداب
صداي قرائت قرآن شنیدند، پس بر در سرداب ایستادند و مراقب بودند تا کسی از آنجا خارج نشود. فردي که درون سرداب بود
(گویا امام مهدي(ع)) از غفلت آنان استفاده کرد و از سرداب خارج شد. وقتی رئیس آنان آمد، گفت: داخل سرداب شوید و فردي
را که قرآن میخواند دستگیر کنید، گفتند: مگر او را ندیدي که خارج شد؟ گفت: پس چرا او را دستگیر نکردید؟ گفتند: گمان
کردیم تو او را دیدهاي. بنابراین، اقدامی نکردیم. 5 تنها موردي که نام سرداب در ارتباط با حضرت مهدي(ع) در روایات شیعی
وجود دارد این دو مورد است و مربوط به 19 سال پس از شروع غیبت صغرا است؛ آن هم با این مضمون که آن حضرت از سرداب
خارج شد. این داستان کجا و داستان ساختگی شروع غیبت از سرداب و بقاي حضرت در آن سرداب و اجتماع شیعه در آن مکان
. در هر صبح و شام و انتظار خروج حضرت کجا؟!. پینوشتها: 1. معروف الحسنی، هاشم، سیرة الأئمۀ الأثنیعشر، ج 2، ص 534
4. طوسی، محمد بن حسن، الغیبۀ. 5. همان، ص . 3. همان، ص 379 . 2. صدوق، محمد بن علی بن حسین، الارشاد، ج 2، ص 475
.176
مهمترین وظیغه عصر غیبت
اوّلین و مهمترین وظیفهاي که هر شیعۀ منتظر بر عهده دارد کسب معرفت نسبت به وجود مقدّس امام و حجّت زمان خویش است.
این موضوع تا بدان درجه از اهمیت قرار دارد که در روایات بسیاري که از طریق شیعه و اهل سنّت از پیامبر گرامی اسلام(ص) و
ائمه معصومین(ع)، نقل شده، آمده است که: هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است. 1 و در روایت
دیگري که مرحوم کلینی به سند صحیح از فضیل بن یسار نقل میکند آمده است که: شنیدم حضرت اباجعفر (امام محمّد باقر)(ع)،
میفرمودند: هر کس در حالی که امامی نداشته باشد بمیرد، مردنش مردن جاهلیت است و هر آنکه در حال شناختن امامش بمیرد
صفحه 16 از 64
پیش افتادن یا تأخیر این امر (دولت آل محمّد (ص)) او را زیان نرساند و هر کس بمیرد در حالی که امامش را شناخته همچون
کسی است که در خیمۀ قائم(ع) با آن حضرت باشد. 2 توجّه به مفاد دعاهایی که خواندن آنها در عصر غیبت مورد تأکید قرار
گرفته است، نیز ما را به اهمیّت موضوع شناخت حجّت خدا رهنمون میسازد، چنانکه در یکی از دعاهاي معروف و معتبري که
شیخ صدوق آن را در کتاب کمالالدین نقل کرده، میخوانیم: بار الها! خودت را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی
پیغمبرت را نخواهم شناخت، بارالها! پیغمبرت را به من بشناسان که اگر پیغمبرت را به من نشناسانی حجّت تو را نخواهم شناخت.
بارالها! حجّت خود را به من بشناسان که اگر حجتّت را به من نشناسانی از دینم گمراه میگردم، خداوندا! مرا به مرگ جاهلیّت
، نمیران و دلم را از (حق) پس از آنکه هدایتم فرمودي منحرف مگردان... . 3 پینوشتها: 1. مجلسی، محمّد باقر، بحارالانوار، ج 8
2. کلینی، محمّد بن . ص 368 و ج 32 ، صص 321 و 323 ؛ همچنین ر.ك: قندوزي، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ج 3، ص 372
. 3. صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین و تمام النعمۀ، ج 2، ص 512 . یعقوب، الکافی، ج 1، ص 371 ، ح 5
نگاهی به عصر غیبت
چند نظر وجود دارد: 1. برخی، « غیبت صغرا » حسن عاشوري الف) آغاز غیبت امام مهدي(ع) در میان علماي اسلام در مورد آغاز
« سامرا » خلیفۀ عباسی، منزل آن حضرت را در ،« معتمد » را از جریان سرداب میدانند؛ یعنی زمانی که مأموران « غیبت صغرا » آغاز
از این تاریخ به بعد از دیده ها پنهان و « حجت » مورد تاخت و تاز قرار دادند تا آن حضرت را دستگیر کنند، آنان معتقدند: حضرت
غیبت صغراي آن حضرت آغاز شد. ما در صفحات آینده در بحث داستان سرداب، خواهیم گفت که این سخن از اساس نادرست
است و امام مهدي(ع) از هنگام حملۀ عباسیان به سرداب از دیده ها پنهان نشد، بلکه قبل از آن، غیبت آن حضرت(ع) آغاز شده
بود. 2. برخی همانند شیخ مفید، آغاز غیبت صغرا را از هنگام ولادت آن حضرت میدانند. 1 این نظر برخلاف نظر مشهور است و
اکثر علماي امامیه این نظر را قبول ندارند. 3. نظر سوم اینکه، آغاز غیبت صغرا از هنگام شهادت ابومحمد، امام حسن عسکري(ع) و
از تاریخ هشتم ربیعالاوّل سال ( 260 ق.)، آغاز شد و این دوره تا « عثمان بن سعید عمري » ،( آغاز سفارت اوّلین سفیر امام مهدي(ع
به مدت 69 سال و اندي « علی بن محمد سمري » ، تاریخ پانزدهم شعبان سال ( 329 ق.) هنگام درگذشت آخرین نایب خاص حضرت
ادامه داشت. 2 این دیدگاه مورد قبول اکثریت قاطع علماي امامیه است. 3 دورة اختفاي امام مهدي(ع) جزء غیبت صغراي آن حضرت
نیست؛ زیرا غیبت صغرا، مربوط به عصر امامت آن حضرت است و در طول غیبت صغرا، حضرت چهار سفیر داشت. چند سالی که
آن حضرت در زمان پدر گرامیشان (امام حسن عسکري(ع)) در اختفا به سر میبرد، دورة امامت آن حضرت است، به بیان دیگر
که با توجه به این ،« نواب اربعه » در دورة غیبت صغرا دو خصیصه وجود داشت، یکی امامت امام مهدي(ع) و دیگر سفارت و نیابت
دو خصیصه دورة اختفا جزء غیبت صغرا به حساب نمیآید. 4 چون که هیچ یک از این دو خصیصه در دورة اختفا وجود نداشت.
خلیفۀ عباسی، همواره از محبوبیت و پایگاه اجتماعی امام ابو محمد عسکري(ع) نگران ،« معتمد » ( ب) شهادت امام حسن عسکري(ع
بود و هنگامی که دانست با وجود همۀ محدودیتهایی که نسبت به آن حضرت روا داشته بود، نه تنها از پایگاه مردمی و نفوذ
معنوي آن حضرت کاسته نشده، بلکه بیش از پیش محبوب دل هاي مردم گردیده، بر نگرانی و وحشتش افزوده شد و سرانجام
درصدد قتل آن حضرت برآمد و به شکل مرموزانه و مخفیانه، حضرت را مسموم نمود، 5 و شیعیان را از بهرهمندي انوار هدایت آن
امام همام محروم ساخت. اینگونه به شهادت رساندن در گذشته نیز وجود داشت و در موارد متعددي خلفاي اموي و عباسی این
سیاست را به اجرا درآورده بودند و امامان شیعه(ع) نیز کوشیده بودند تا نقشه هاي شوم آنها را به شکلهاي گوناگون براي مردم
آشکار نمایند تا چهرة واقعی آنان براي آیندگان روشن شود. امام عسکري(ع) با دانش ویژهاي که داشت، پیشبینی کرد که در
آیندهاي نه چندان دور زندگی دنیا را ترك خواهد کرد و راهی پیشگاه خداوند خواهد شد. آن امام همام، شهادت خود را در
صفحه 17 از 64
آیندة نزدیک به مادر بزرگوارش خبر داد و گفت: در سال ( 260 ق.) حادثهاي اتفاق میافتد و آن شهادت امام توسط عمّال
حکومت عباسی خواهد بود. قلب مادر از این خبر هولناك به درد آمد و آثار غم و اندوه در او پدیدار گردید و گریست. امام(ع)
مادرش را تسلی داد و گفت: مادر! امر خدا حتمی است، بیتابی مکن!. در سال ( 260 ق.) آن مصیبت اتفاق افتاد و همانگونه که
آن حضرت خبر داده بود در آن سال، امام عسکري(ع) به شهادت رسید. 6 چند روز قبل از شهادت، آن حضرت را نزد طاغوت
سخت ناراحت بود، چون میدید و میشنید که مردم همگی، امام ابومحمد(ع) را « معتمد » عباسی بردند، در حالی که « معتمد » زمان
تعظیم و احترام میکنند و او را در فضیلت، بر همۀ علویان و عباسیان، مقدم میدارند. از این جهت در پی قتل آن حضرت برآمد و
زهر کشندهاي را به وي خوراند. 7 امام(ع) همین که آن زهر را خورد، تمام بدن شریفش مسموم شد و در بستر بیماري افتاد و به
دستور داد که مواظب خانۀ امام(ع) « نحریر » به پنج نفر از خواص و درباریانش از آن جمله به « معتمد » . درد شدیدي دچار گردید
باشند و تمام امور و جریان ها را زیر نظر بگیرند، همچنین به پزشکان دستور داد که هر صبح و شام از حال امام(ع) باخبر باشند،
به پزشکان فرمان داد که حق ندارند « معتمد » . خبر دادند که بیماري حضرت وخیم شده است « معتمد » همین که روز دوم فرا رسید به
،« معتمد » . از منزل امام بیرون روند و به دلیل اینکه حال امام عسکري(ع) رو به وخامت نهاده بود، گفت: از کنار بستر او جدا نشوند
قاضی القضاة را به همراه 10 نفر به منزل امام فرستاد و به آنان دستور داد که شب و روز در آنجا باشند و ،« حسین بن ابی شوارب »
جریانها را زیر نظر بگیرند و بعد شهادت دهند که امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. با این وجود به جز پزشکان مأمور خلیفه،
خلیفۀ عباسی در خانۀ حضرت بودند. امام عسکري(ع) در شب رحلت در یک اتاق، به دور از چشم « معتمد » 15 نفر دیگر از سوي
مأموران حکومت، نامه هاي بسیاري به نقاط مختلف شیعهنشین نوشت و آن را به وسیلۀ پیکی ارسال نمود. 8 حال امام بدتر شد،
پزشکان از او ناامید شدند و هر لحظه به مرگ نزدیکتر میشد. در لحظات آخر زندگی، همواره زبانش به ذکر خدا مشغول بود و
او را ستایش میکرد و لبهاي مبارکش از تلاوت قرآن مجید باز نمیایستاد. سرانجام امام(ع) رو به سمت قبله کرد و روح پاکش
به پیشگاه خدا پرواز نمود. این حادثۀ جانگداز، روز جمعه هشتم ربیعالاوّل سال ( 260 ق.) بعد از نماز صبح اتفاق افتاد. ارتحال
نابهنگام آن امام بزرگوار ضایعۀ بزرگی بود که در آن روزگار بر مسلمانان وارد شد و آنان رهبر و پیشواي محبوب و مصلح بزرگ
خود را از دست دادند؛ کسی که همواره غمخوار ضعیفان و یتیمان و مستمندان بود. ناله و شیون از خانۀ امام(ع) بلند شد و کمکم
به گوش رسید. خبر شهادت امام(ع) در سراسر شهر « سامرا » صداي ضجه و نالۀ زنان و مردان و کودکان آل علی(ع) در سراسر
پیچید. این خبر همچون صاعقهاي هولناك بود که تمام مسلمانان را به سرعت به منزل امام(ع) رسانید. همگی مشغول گریه « سامرا »
کردن و نوحه سرایی بودند. تمام ادارات دولتی شهر تعطیل شد. مردم به احترام امام(ع) بازارها را بستند و در شهر عزاداري کردند.
در تمام طول تاریخ خود چنان تشییعی را نادیده بود که امواج « سامرا » به صحراي قیامت تبدیل شده بود. 9 « سامرا » گویی شهر
خروشانی از انسان ها از طبقات مختلف با گرایشها و عقاید گوناگون همه را گرد هم آورد و همگی سخن از فضایل، ویژگیها و
صفات امام بزرگوار، امام حسن عسکري(ع) میگفتند و دربارة خسارت و زیان جبران ناپذیري که به مسلمانان رسیده بود، بحث
متصدي امر غسل، کفن و دفن حضرت شد. 11 این سخن با اعتقاد شیعه به این که امام را باید « عثمان بن سعید عمري » میکردند. 10
امام بعدي غسل دهد، کفن کند و نماز بخواند، منافاتی ندارد، چون که اولًا: این امر مربوط به حالت عادي است، نه در شرایط
به نیابت از حضرت مهدي(ع) عهدهدار تجهیز پیکر مطهر امام عسکري(ع) بود. و « عثمان بن سعید عمري » : سخت و مورد تقیه، ثانیاً
ثالثاً: ممکن است در همین شرایط به صورت مخفی حضرت مهدي(ع) به این امر مبادرت نموده بود، لیکن به جهت شرایط خفقان
میگوید: وقتی جنازة « عبیدالله بن خاقان » ، تصدي این امر را برعهده گرفته باشد. در هر حال « عثمان بن سعید عمري » و تقیه به ظاهر
را فرستاد تا بر جنازة آن حضرت نماز بگزارد. هنگامی که جنازه ،« ابوعیسی بن متوکل » ، امام(ع) آمادة دفن شد، خلیفه برادر خود
نزدیک شد و صورت آن حضرت را باز کرد و آن را به علویان، عباسیان، قاضیان، « ابو عیسی » را براي نماز بر روي زمین گذاشتند
صفحه 18 از 64
است که به مرگ طبیعی درگذشته است و فلان و فلان از « ابو محمد عسکري » نویسندگان و دیگر شاهدان، نشان داد و گفت: این
قضات و پزشکان و خدمتگزاران خلیفه نیز شهادت میدهند! بعد روي جنازه را پوشاند و بر او نماز خواند و فرمان داد که جنازه را
براي دفن ببرند. این شیوة تجربه شدة حکّام عباسی در مورد امامان شیعه(ع) بود و مردم به ویژه شیعیان نیز کم و بیش با این شیوه
قبل از اقامۀ این نماز، نمازي دیگر بر بدن آن حضرت در لحظاتی قبل در درون خانه اقامه « شیخ صدوق » آشنایی داشتند. بنا به نقل
که بر درِ خانه ایستاده بود و شیعیان به او تعزیت میگفتند، گفت: سرورم برادرت « جعفر » از منزل خارج شد و به « عقید خادم » . شد
را کفن کردند. پس بر او نماز بخوان. ناگهان امام مهدي(ع) جلو آمد و گفت: عمو عقب بایست من سزاوارترم که بر جنازة پدرم
براي آن حضرت تدارك « معتمد » نماز بخوانم. 12 طبق نقل مشهور، امام عسکري(ع) در اوّل ماه ربیعالاوّل ( 260 ق.) با زهري که
دیده بود بیمار شد و در هشتم همان ماه رحلت نمود. بنابراین، امامت امام مهدي(ع) از همین تاریخ آغاز شد و آن حضرت تا به
امروز در پس پردة غیبت قرار دارد. به امید روزي که آن حضرت ظهور و جهان را پر از عدل و قسط کند. ج) تلاش حکومت براي
یافتن امام مهدي(ع) اخبار امامت دوازده امام(ع) از پیامبر(ص) و عترت آن حضرت، در بین شیعیان رواج داشت. خلفاي عباسی به
مقابله با این باور و جلوگیري از عملی شدن این خبرها که مربوط به آینده بود، سخت کوشیدند. آنان به مانند فرعون که از ولادت
واهمه داشت، از تولد حضرت مهدي(ع)، امام دوازدهم شیعیان نگران بودند که نکند ظهور کند و بساط ،« موسی بن عمران »
حکومت و عیاشی آنان را برهم زند. از همین روي، امام عسکري(ع) را در محاصره قرار دادند و در پی آن بودند که اگر فرزندي
دوازدهمین امام شیعیان به امامت برسد و مشکلی براي آنان به وجود ،« مهدي » از او به دنیا آمد، او را به قتل برسانند و نگذارند
آورد. امامان اهل بیت(ع) با دانش برتري که داشتند، پیشاپیش غیبت امام مهدي(ع) را خبر دادند و این نقشۀ عباسیان را باطل
نمودند. به همین جهت خبر ولادت امام مهدي(ع) مخفی نگه داشته شد و تنها برخی از خواص شیعه به این موضوع آگاه بودند.
« مهدي موعود » بعد از شهادت امام عسکري(ع) کمکم این خبر پخش شد که از آن امام(ع) پسري متولد شده و او امام دوازدهم و
پسري بهجا مانده است. از این رو، به ،« ابو محمد » است. پخش این خبر موجب هراس در بین عباسیان شد؛ چرا که معلوم شد از
عباسی عدهاي از مأموران وارد منزل امام(ع) شدند و اثاثیۀ منزل آن حضرت را بازرسی و سپس مهر و موم کردند و « معتمد » دستور
دستور داد که عدهاي از قابله ها، زنان و کنیزان آن حضرت [امام « معتمد » . درصدد یافتن فرزندش برآمدند، ولی موفق نشدند
عسکري(ع)] را معاینه کنند و اگر اثري از حمل در آنان مشاهده کردند، به خلیفه گزارش دهند. روایت شده است که یکی از قابله
ها احتمال داد، یکی از کنیزان حضرت حامله باشد، این خبر به گوش خلیفه رسید و او دستور داد تا آن کنیز را در محلی زیر نظر
به همراه تعدادي از زنان مراقب حال وي شدند تا « نحریر » داشته باشند. پس یکی از درباریان و پیشکاران مخصوص خلیفه به نام
درستی یا نادرستی این گزارش معلوم شود. مدتی مراقب آن کنیز بودند تا سرانجام روشن شد که این گزارش درست نبوده و اثري
مادر گرامی امام مهدي(ع)، همواره تحت نظر بود تا اینکه حوادث ،« نرجس خاتون » : از حمل وجود ندارد. 13 همچنین نوشتهاند
گوناگونی حکّام عباسی را به خود مشغول کرد و از آن بانو در جهت دستیابی به حضرت دست کشیدند. آن حوادث از این قرار
پسر ،« موفق » حرکت کرد و در درگیري با « بغداد » به سوي « فارس » که پس از غلبه بر « یعقوب بن لیث صفاري » است: 1. درگیري با
به علت غائلۀ « بغداد » و سفر به « سامرا » از « متوکل » و « معتمد » عقبنشینی کرد. 2. خروج « فارس » شکست خورد و به « متوکل »
حسین بن ابی » ، در سال ( 263 ق.) 4. مرگ قاضی القضاة « معتمد » وزیر ،« عبیدالله بن یحیی بن خاقان » 3. مرگ .« یعقوب لیث »
که « زنگیان » یا « صاحب زنج » و دیگر زنان بود. 5. ادامۀ قیام « نرجس خاتون » در سال ( 261 ق.) که او مأمور کنترل « شوارب
مشکلات زیادي براي عباسیان به وجود آورد. پینوشتها ? : برگرفته از کتاب تاریخ عصر غیبت: نگاهی تحلیلی به عصر غیبت امام
3 . شریف القرشی، باقر، . 2 . صدر، سید محمّد، تاریخ الغیبۀ الصغري، ص 345 . دوازدهم(ع). 1 . شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 340
5 . معروف الحسنی، هاشم، سیرة الائمۀ . 4 . ر.ك: صدر، سیّد محمّد، همان، ص 341 .115- حیاةالامام المهدي(ع)، صص 114
صفحه 19 از 64
8 . صدوق، . 7 . شیخ مفید، همان، ص 383 . 6 . ابن طاووس، نهجالدعوات و منهجالعبادات، ص 275 . الاثنی عشر، ج 2، ص 492
.12 . 10 . حیاة الامام العسکري(ع). 11 . شیخ طوسی، الغیبۀ،ص 216 . 9 . شیخ مفید، همان، ص 362 .474- همان، ج 2، صص 473
. 13 . کلینی، الکافی، ج 1، ص 505 . صدوق، همان، ج 2، ص 475
نواب اربعه
علی ناصري امام حسن عسکري(ع) در هشتم ماه ربیع الاوّل سال 260 هجري در 29 سالگی به شهادت رسید و بدین سان، امامت
فرزند موعودشان آغاز گشت و از همین زمان بود که شیعیان براي نخستین بار طعم غیبت را چشیدند. آغاز غیبت صغرا مصادف با
آغاز امامت حضرت مهدي(ع) بود تا مردم آرام آرام با مفهوم تلخ و دردناك غیبت آشنا شده، بتوانند تا آن زمان که به اشتباه خود
پی میبرند و به وظایف خود در برابر امامان آگاه میشوند، همچنان دیندار بمانند. در دوران غیبت صغرا چهار نایب خاص، امر
وساطت میان امام(ع) و شیعیان را به عهده داشته و چنانکه خواهیم دید، همۀ آنها معروف و سرشناس بودهاند. آنان احکام دین را
از وجود اقدس امام زمان(ع) گرفته و در اختیار شیعیان میگذاشتند. سؤالات [کتبی و شفاهی] ایشان را به حضور امام زمان(ع) برده
و سپس پاسخ را به شیعیان میرسانیدند و همچنین، وجوه شرعی شیعیان را با وکالتی، که از امام داشتند، میگرفتند [و به حضرت
تحویل میدادند یا با اجازة ایشان مصرف میکردند] آنان جمعی بودند که امام حسن عسکري(ع) در زمان حیات خود عدالتشان را
تأیید فرمود و همه را به عنوان امین امام زمان(ع) معرفی کرد و بعد از خود، ناظر املاك و متصدي کارهاي خویش گردانید، و آنها
را با نام و نسب به مردم معرفی نمود. اینها، همه داراي عقل، امانت، وثاقت، دِرایت، فهم و عظمت بودند. همانگونه که گفتیم،
جریان نمایندگی و نیابت امام زمان(ع) دو هدف اساسی را دنبال می کرد که عبارتند از: اوّل: آماده کردن اذهان عمومی براي
غیبت کبرا و عادت دادن تدریجی مردم به پنهانزیستی امام(ع). چه بسا غیبت ناگهانی حضرت، موجب انکار مطلق وجود حضرت
مهدي(ع) و انحراف افکار عمومی میشد. دوم: رهبري دوستداران و طرفداران امام زمان(ع) و حفظ مصالح اجتماعی شیعیان در
برابر خلأ و کمبودي که از ناحیۀ غیبت امام(ع) در اجتماع شیعیان پیدا شده بود. امام زمان(ع) توانست به وسیلۀ آنان رهبري خویش
را در جامعه اعمال کند و خسارتهاي ناشی از غیبت خویش را جبران کند. نوّاب خاص، وظایفی بر عهده داشتند که عبارت بود
از: اوّل: پنهان نگه داشتن نام و مکان امام(ع) و رفع شکّ و تردید دربارة آن حضرت. دوم: جلوگیري از به وجود آمدن فرقههاي
انحرافی شیعیان. سوم: پاسخگویی به پرسشهاي فقهی و مشکلات علمی و عقیدتی. چهارم: مبارزه با مدعیان دروغین نیابت. پنجم:
اخذ و توزیع اموال متعلق به امام. ششم: سازماندهی وکلا. با توجه به وضوح موارد فوق و بینیازي آنها از توضیح، تنها اشارهاي به
خواهیم داشت: سیاست تعیین وکیل براي ادارة امور نواحی گوناگون و ایجاد ارتباط میان « سازماندهی وکلا » مورد آخر، یعنی
شیعیان و امامان، از روزگارِ امامان پیشین(ع) در کار بود. در دوران غیبت، تماس مردم با امام زمان(ع) قطع گردید و محور ارتباط با
امام(ع) نایبی بود که امام زمان(ع) تعیین میکرد. مناطق شیعهنشین تقریباً مشخص بود و بنا به ضرورت، در هر منطقه وکیلی تعیین
میشد و گاه چند وکیل در مناطق کوچکتر در سرپرستی وکیلی قرار داشتند که امام و بعد از او نواب براي آنها تعیین میکردند.
این وکلا اموالی را که بابت وجوه میگرفتند، به شیوههاي گوناگونی به بغداد، نزد نواب میفرستادند و آنها نیز طبق دستور امام(ع)
در مواردي که لازم بود، به کار میگرفتند. در مواردي ممکن بود برخی وکلا براي یک بار امام زمان(ع) را ملاقات کنند؛ چنانکه
محمد بن احمد قطان، که از وکیلان ابوجعفر نایب دوم بود به ملاقات امام(ع) نایل آمد. امّا معمولًا آنها تحت نظر نایب خاصّ
امام، انجام وظیفه میکردند. به نقل از احمد بن متیل قمی، ابوجعفر، ده وکیل در بغداد داشته که نزدیکترین آنها به وي حسین بن
روح بود. از دیگر نزدیکان وي جعفر بن احمد بن متیل بود که بسیاري گمانشان بر این بود که وي به جانشینی ابوجعفر خواهد
رسید. از روایتی دیگر بر میآید که در برابر اموالی که به وکلا داده میشد، قبوضی از آنان دریافت میکردهاند، امّا از نایب خاص
صفحه 20 از 64
چنین قبوضی دریافت نمی شد و زمانی که ابوالقاسم، حسین بن روح را به جانشینی برگزید، دستور داد که از وي نیز قبوضی
نخواهند. همچنین، برخی از وکلا ساکن در اهواز، سامرا، مصر، حجاز، یمن و نیز مناطقی از ایران همچون خراسان، ري و قم بودند
که اخبار آنها به صورت جسته و گریخته، ذیل موضوعاتی دیگر در کتابهاي الغیبۀ طوسی و کمالالدین صدوق ذکر شده است.
این چهار نایب بنابر اعتقاد مسلّم شیعیان عبارتند از: نایب نخست، عثمان بن سعید ابوعمرو عثمان بن سعید از یاران و شاگردان مورد
وثوق امام دهم و یازدهم(ع) و مردي جلیلالقدر و مورد اطمینان بود که از یازده سالگی در محضر امام هادي(ع) به خدمتگزاري و
آموختن فقه و حدیث و تعالیم اسلامی اشتغال داشته است و شاگرد تربیت یافتۀ ولایت و امامت بوده است. او را با توجه به قبیله،
روغنفروش) نامیدهاند. نایب دوم، محمد بن عثمان وقتی نایب اوّل ) « زیّات » یا « سمّان » ، و شغل « عسکري » ، و محلّ سکونت « اسدي »
حضرت مهدي(ع) وفات یافت، بیش از دیگران، آن حضرت آزرده و اندوهگین شد و در نامهاي به فرزند عثمان، مرگ پدر را
تسلیت گفت و او را به جاي پدرش منصوب کرد. محمدبن عثمان به رغم مخالفتهایی که مدعیان دروغین نیابت، با وي کردند و
فشارهایی که خلفاي آن دوران وارد میساختند، توانست وظایف نیابت ولیعصر(ع) را به نیکی انجام دهد و نگذاشت غُلات با
ترفندهاي دروغین، شیعیان را متوجه خود سازند و نیابت او را متزلزل کنند. دوستداران ائمّه(ع) هیچگاه دربارة نیابت و وثاقت او
دچار شکّ و تردید نشدند. نایب دوم بیشترین مدت را در سمت نمایندگی امام زمان(ع) به خود اختصاص داد و حدود چهل سال
نایب و رابط امام(ع) و شیعیان بود. جایگاه ویژة او در خاندان ولایت و نبوت چیزي نیست که نزد شیعیان، نیازمند دلیل و برهان
باشد و جلالت و عظمت وي از مسلّمات تاریخ شیعه است. نایب سوم، حسین بن روح نایب سوم حضرت مهدي(ع) حسین بن روح
است، که در میان خاندان نوبختی، پس از ابوسهل، مشهورترین ایشان به شمار میرود. وي که یکی از ده وکیل محمد بن عثمان_
نایب دوم _ در بغداد بود، از همان زمان جایگاه ویژهاي نزد شیعیان داشت. حسین بن روح ویژگیهاي نیکی داشت که براي
او نزد شیعیان و دیگران، خردمندترین مردم به شمار میرفت و اهل » : همگان جلوه میکرد مرحوم شیخ طوسی در این باره میگوید
1. نایب چهارم، علی بن محمد آخرین نایب حضرت مهدي(ع) علی بن محمد سَمُري است که به دلیل شدت مراقبتهاي « تقیّه بود
حکومت عباسی چندان آزادي عمل نداشت. مدت وکالت وي نیز از دیگران کمتر و نزدیک به دو سال بود. از ایشان هم در طول
وکالت، کراماتی نقل کردهاند. و سرانجام در نیمۀ شعبان سال 328 قمري همانگونه که حضرت(ع) خبر داده بودند، او وفات یافت
و کتاب نیابت بسته شد و عصر غمبار غیبت کبرا آغاز گشت. پینوشتها ?: با استفاده از: بازشناختی از یوسف زهرا(س) با
. تلخیص. 1. شیخ طوسی، الغیبۀ، ص 372
با یاران امام